تهران – خیابان پیروزی ، نبش خیابان رشیدی، پلاک 532، طبقه 4، واحد16

clinicbina@

تلفن تماس : ۷۷۴۶۸۴۱۸-۰۲۱

طرز فكر زوجین در زندگی زناشويی

طرز فكر زوجین در زندگی زناشويی

چگونه طرز فكر زوجین در زندگی زناشويی آنها تاثير مي‌گذارد؟ براساس مطالعات انجام شده، در مغز انسان تغييرات زيادی در طول مراحل مختلف ازدواج رخ می‌دهد. اين تغييرات در مغز به تغييرات در رفتار منجر می‌شود. فهميدن اين تغييرات رفتاری می‌تواند كليدی برای ازدواجی موفق باشد.

طرز فكر زوجین در زندگی زناشويی

عشق

وقتی زن و شوهر به اصطلاح از يكديگر شناخت پيدا كردند و به هم علاقه‌مند شدند، مغزشان شروع به «عاشق شدن» می‌كند. در اين مرحله بدن ماده‌ای به نام «فرومونز» ترشح می‌كند. برای نمونه، وقتی زن‌و شوهری به هم نگاه می كنند، پيوند محكمی بين آنها احساس می‌شود و حس می‌كنند يك روح در دو بدن هستند. هورمون ديگری به نام «اكسيدوزين» هم نقش مهمی ايفا می‌كند. اكسيدوزين هورمون اتصال ناميده مي‌شود.

اين هورمون شبيه هورمونی است كه بعد از زايمان در بدن مادر توليد می‌شود و پيوند محكمی بين مادر و نوزاد تازه متولد شده ايجاد می‌كند. همينطور اكسيدوزين پيوند محكمی بين دو نفری كه عاشق هم هستند به وجود می‌آورد. اكسيدوزين از توجه به رفتار ناخوشايند همسران جلوگيری می‌كند؛ درست مانند مادری كه از گريه نيمه شب نوزادش يا از اينكه نوزادش با ناخن‌های كوچكش او را چنگ می‌اندازد، عصبانی نمی‌شود. اما اين مرحله هم تمام می‌شود و مرحله جديدی از رابطه آغاز می‌شود.

سرخوردگی

چندماه يا حتی يك سال پس از ازدواج، هورمون‌ها و فعل و انفعالات مغز شروع به تغيير می‌كند. فكر كه قسمتی از مغز است به اين سمت می‌رود كه همسر دارای چه ضعف‌هايی است. اين مسئله زمانی به وجود می‌آيد كه زن و شوهر به سادگی از رفتار همسرشان آزرده‌خاطر می‌شوند. اگر زوجی در زمانی كه در مرحله عشق قرار دارند ازدواج كنند، در مرحله سرخوردگی دچار ترديدی جدی درباره انتخابی كه كرده‌اند می‌شوند. به يك نمايش خانوادگی توجه كنيد؛ شوهری روی كاناپه لم داده و برنامه تلويزيونی مورد علاقه خود را تماشا می‌كند. زن به اين دليل كه شوهرش در حال تماشای تلويزيون است و ديگر مانند گذشته او را تحسين نمی‌ كند،می‌رنجد. او احساس سرخوردگی میكند خصوصا به خاطر اينكه شوهرش همانند سابق با او صحبت نمی‌كند.

از طرف ديگر، شوهر هم خوشبخت نيست. او قادر به درك اينكه چرا همسرش درباره مسائل كوچك و جزئی، دائم از او انتقاد می‌كند، نيست. با خود فكر می‌كند كه «چيز ديگری وجود دارد كه همسرش خواهان آن است؟» او حس می‌كند مشكلی وجود دارد، ولی نمی‌داند چگونه آن را حل كند. فعل و انفعلات مغز در طول مرحله عشق به تدريج تغيير كرده است. در اين مرحله زوج به راحتی به اين فكر می‌افتند كه مشكلی در ازدواجشان وجود دارد: «او كسی نيست كه من با او ازدواج كردم.» اما بايد به خاطر داشته باشند كه اين مرحله طبيعی است و اين نوميدی به دليل تغييرات شيميايی در بدن است.

 كشمكش قدرت

زوجي كه سرخوردگی را تجربه كرده‌اند، معمولا به سمت مرحله كشمكش قدرت می‌روند. به منظور مبارزه با حس نااميدی و يأس، همسران می‌كوشند زن يا شوهر خود را به مرحله عشق برگردانند اما بيهوده است. وقتی زن وشوهری راه‌های مختلف برای مجبور كردن ديگری به تغيير را امتحان كردند، مشكلات بيشتر میشود. پس از همه اينها، ذهن زن و مرد  فكر، عمل و رفتار متفاوتی می‌كند. اين رنج‌آورترين زمان در يك زندگی زناشويی است اما زوج‌هايی كه كشمكش قدرت را متوقف می‌كنند بايد توجه داشته باشند كه تفاوت ذهن ما در حقيقت می‌‌تواند كليدی برای ازدواجی پايدار و كامياب باشد. آنها بايد به خاطر داشته باشند كه همينند كه هستند؛ آنان دو روح در دو بدن هستند. پس از اينكه عشق ضعيف‌تر شد، احتمالا شوهر استقلال بيشتری می‌خواهد و زن می‌خواهد با دوستانش ارتباط بيشتری داشته باشد.

يكی از دلايلی كه زوج‌ها در طول زمان كشمكش قدرت از يكديگر انتقاد می‌كنند اين است كه مردان و زنان درباره استقلال در ازدواج عقايد متفاوتی دارند. بسياری از ازدواج‌هايی كه به طلاق ختم ميشود، به طور متوسط ۷ تا ۸‌سال دوام داشته‌اند. اين همان موقعيتی است كه يكی از طرفين تلاش می‌كند تا همسر خود را «تغيير» دهد. بله، طبيعت به ما اجازه برگشت به عقب را نمی‌دهد. طبيعت پيش می‌رود و ما هم مجبوريم با آن جلو برويم. اين مرحله جديدی در زندگی زناشويی است كه زوجين صبر می‌كنند اما برای اينكه به آن برسند بايد هوشيار باشند.

آگاهی

در مرحله عشق، سرخوردگی و كشمكش قدرت، زن و شوهر بسيار به هم نزديك می‌شوند و زوج‌ها به اين نكته توجه نمی‌كنند. در حقيقت آنها آن‌قدر به هم نزديك می‌شوند كه به شخصيت طرف مقابلشان اهميتی نمی‌دهند. يك مرد احساس می‌كند نيازهای عاطفی همسرش و حتی توجه به خانه‌داری او وقت تلف كردن است.

از سوی ديگر، زن هم بر اين عقيده است كه عادات، سرگرمی‌ها، توجه به كار و نيازهای شوهرش برای استقلال، خودخواهانه و برای زندگی مشترك آنها خطرناك است. در مرحله آگاهی، زن و شوهر هوشيار می‌شوند. آنها تصور می‌كنند به روشی ناسالم به يكديگر نزديك بوده‌اند و حالا از نظر روانشناختی بايد جدا شوند. برای نمونه، مرد تصميم می‌گيرد وقتی همسرش كاری را كه از نظر او ناخوشايند است انجام می‌دهد، حرفی نزند و زن تصميم می‌گيرد به جای رفتن به يك ميهمانی در خانه بماند. بدين طريق سعی می‌كنند يكديگر را آزاردهند.

پس از كشمكش‌های متعدد سرانجام مرد متوجه می‌شود كه حق با همسرش است و اگر زوجين به قدر كافی با هم نباشند، رابطه‌ای ناكام ايجاد می‌شود، از سوی ديگر، زن می‌فهمد كه حق با شوهرش است. اگر استقلال به اندازه كافی وجود نداشته باشد، رابطه به مشكل برمی‌خورد. وقتی طرفين خيلی از هم دور می‌شوند، رابطه خوشايندی كه در ابتدای ازدواجشان داشتند، از بين خواهد رفت. از طرفی، وقتی زن و شوهر با هم بسيار صميمی باشند، يكی از آنها اجازه نخواهد داد كه ديگری به خودش برسد و زندگی زناشويی دوام نمی‌آورد.

 ازدواج پايدار

اگر روش‌های ارتباط بين زن و شوهر با نوعی همياری ايجاد شود، ازدواجی متعادل حاصل می‌شود، كشمكش قدرت از بين می‌رود و رابطه‌ای تكامل‌ يافته، زن وشوهر را به هم پيوند می‌دهد. آنها همزمان می‌توانند رابطه‌ای صميمی داشته باشند يا جدا باشند اين دليل رابطه‌ای متعادل است. زوج‌ها با هم زندگی می‌كنند، نه به اين خاطر كه انسان‌هايی شبيه هم باشند بلكه به اين دليل كه تفاوت خوشبخت بودن را ياد گرفته‌اند.

پیام بگذارید

(0 دیدگاه)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *