تهران – خیابان پیروزی ، روبروی خیابان پنجم نیرو هوایی (روبروی مترو نیرو هوایی) ، مجتمع نسیم ، طبقه اول ، واحد 1

clinicbina@

تلفن تماس : ۷۷۴۶۸۴۱۸-۰۲۱

اختلال شخصیت مرزی براساس نظریه سایکودینامیک

اختلال شخصیت مرزی براساس نظریه سایکودینامیک

تبیین های اولیه اختلال شخصیت مرزی براساس نظریه سایکودینامیک (به ویژه، روابط شیئی) قرار داشتند، در حالی که امروزه علاوه بر این تبیین ها، به نقش عوامل بیولوژیکی نیز توجه زیادی می شود. کرنبرگ و مسترسون، دو نفر از کسانی هستند که در حوزه ی تبیین های روابط شیئی به بررسی سبب شناسی BPD پرداخته اند. به عقیده ی کرنبرگ، بیماران مرزی در مرحله ی جدایی- تفرد ماهلر، بویژه در زیرمرحله ی نزدیکی مجدد (بین ۱۶ تا ۳۰ ماهگی) تثبیت شده اند.

اختلال شخصیت مرزی براساس نظریه سایکودینامیک

با این حال، اسامی خاص و زمان بندی های مشخص به لحاظ تکنیکی خیلی با اهمیت نیستند، بلکه آن چه واجد اهمیت به شمار می آید این است که جدایی-تفرد، مقدم بر ثبات شیئی است و زمانی که فرد در جدایی-تفرد تثبیت شده باشد، طبیعتا فاقد ثبات شیئی خواهد بود. در حقیقت، بیمار مرزی نمی تواند میان خود و دیگران تمایز قایل شود مگر آن که قبلا، تصویر یک «چهره ی ارضاء کننده » را که حضوری پایدار و باثبات دارد، درونی سازی کرده باشد. هراس کودک از آن است که مبادا مادر او را برای همیشه ترک کند و دیگر بازگشتی در کار نباشد.

بیماران مرزی و اضطراب جدایی

بیمار مرزی، دایما چیزی شبیه این نوع «اضطراب جداییِ » کوبنده را مجددا در بزرگسالی تجربه می کند؛ از همین رو، اغلب وابسته و چسبنده به نظر می رسد و نمی تواند به مدت طولانی تنهایی را تاب بیاورد. چه عاملی سبب می شود تا ثبات شیئی اتفاق نیفتد؟ کرنبرگ معتقد است بیماران مبتلا به ،BPD پرخاشگری افراطی یا مازاد دارند، یعنی به دلیل مسایل سرشتی زیربنایی و یا به خاطر ناکامی نیازهای اولیه ی آنها توسط مراقبان غیرحساس، میزان پرخاشگری آنها بیش از حد معمول است. به
همین دلیل، انسجام «نظام های همانندسازی تصاویر متضاد »، بیش از حد تهدیدکننده خواهد بود.

در گذشته ی بیماران مرزی، زمانی که این انسجام در حال رخ دادن بوده است، شدت خشم و نفرت معطوف به یک «تصویر بد »، احتمالا «تصویر خوب » را ویران کرده و بنابراین، انسجام واقعی میان عشق و نفرت یا تصاویر خوب و بد، اتفاق نیفتاده است. حتی اگر قرار بود بیماران مرزی به مفهوم یکپارچه و منسجمی از «چهره های مهم زندگیِ » خود برسند، باز هم تصاویر بد از چنان خشم و نفرتی برخوردار بوده اند که می توانستند تصاویر خوب را سرنگون و در نتیجه، شیء خوب (یعنی، مادر خوب) را تنها بگذارند. این موقعیت، دقیقا شبیه آن است که یک سطل رنگ سیاه را با یک سطل رنگ سفید مخلوط کنیم، طبیعی است که در ترکیب نهایی، رنگ سیاه غالب خواهد بود. این مثال، تا حد زیادی تشریح کننده ی مقصود کرنبرگ از پرخاشگری مازاد است.

نقش مادر در ایجاد شخصیت مرزی

دیدگاه مسترسون تا اندازه ای متفاوت از کرنبرگ است و به جای تاکید بر پرخاشگری درون ریزی شده ی کودک، مشکل اصلی بیماران مرزی را در پاتولوژی مادرانه، کناره جویی لیبیدینال آنها از فرزند و ناکام کردن فرآیندِ جدایی-تفردِ کودک جستجو می کند. اگرچه تمام کودکان با وابستگی مطلق به مراقبان، زندگی خود را آغاز می کنند، ولی همه ی آنان سرانجام بایستی به شخصی مستقل و مجزا تبدیل شوند.

بر این اساس، مسترسون (۱۹۷۵) معتقد است در خانواده ی بیماران مرزی، تمایل مادر به حفظ مستمر رابطه ی نزدیک با فرزند، به موازات رشد تدریجی خودمختاری در کودک، به چالش کشیده می شود. به عقیده ی مسترسون، در چنین خانواده هایی، خود مادر اساسا به BPD مبتلاست و در رابطه با اضطراب جدایی، بشدت دچار مشکل است. تلاش های کودک برای تفرد یافتن، موجب برانگیخته شدن اضطراب افراطی در مادر، و به دنبال آن، رفتار مراقبت کردن از سوی کودک می شود. زمانی که مراقب (معمولا مادر) خواهان حفظ رابطه ی نزدیک است، کودک در واکنش به او دوسوگرایی عمیقی را احساس می کند: گاهی مقهور چسبندگی ظالمانه ی مادر می شود و گاهی با کناره گیری و انزوای منفی گرایانه نسبت به او واکنش نشان می دهد.

مراقب دارای شخصیت مرزی

کودک از یک سو خواهان حفظ حمایت مادر است، اما از طرف دیگر می خواهد فرد مجزا و مستقلی شود. تعارض میان این دو میل متضاد، مانع از آن می شود تا موفق به تلفیق و یکپارچه سازی تصاویر خوب و بد مادر شود. مسترسون با تاکید بر این نکته که مراقب کودک نیز ممکن است به BPD مبتلا باشد، بیان می کند که مادر، تشویق کننده ی کودک برای حفظ و تداوم همزیستی با اوست. زیرا فرزندش را تهدید می کند که چنانچه به سمت خودمختاری و استقلال میل کند، عشق خودش را از وی دریغ خواهد کرد. نتیجه ی این وضعیت، شکل گیری ترس از رهاشدگی است، چراکه وابستگی کودک پاداش داده می شود و استقلال او با فقدان عشق مواجه می شود.

در نتیجه، کودک در دوسوگرایی شدیدی بین جرات ورزی و رهاشدگی گرفتار می آید و این تعارض، مبنایی برای رشد علایم کلاسیک BPD ، یعنی روابط بی ثبات، حالت های پوچی، تهی بودن و افسردگی، گرایش به جستجوی روابط بیش از حد نزدیک یا همجوشی های آرمانی شده و مواردی از این قبیل می شود. به عقیده ی مسترسون، مسئول نهایی شکل گیری BPD ، مادر است، نه مسایل بیولوژیک و سرشتی خود بیمار .

پیام بگذارید

(0 دیدگاه)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *