ناتوانی در ريشه‌يابی پديده‌های اجتماعی

ناتوانی در ريشه‌يابی پديده‌های اجتماعی


اثرات ناتوانی در ریشه‌یابی پدیده‌های اجتماعی چیست؟ وقتی به دنبال یک بحران اقتصادی دست فروش کنار خیابان ورشکسته می شود و بحران، فرآیند تولید و مصرف را چنان مختل می سازد که تولید انبوه در برابر مصرف کم قرار می گیرد، آن دست فروش ورشکسته نیز از بحران سخن می گوید، اما او با نسبت دادن آن به قضا و قدر و قسمت، آن را می پذیرد، چرا که او دانش و تجربه لازم برای فهم رموز و دلایل آن بحران را ندارد و نمی تواند درک کند که چنین فاجعه ای قابل پیشگیری بوده است، از این رو برای دست فروش بحران یعنی وجود عاملی خبیث و برای آن که بتواند آن را هضم کند به آن ماهیتی افسانه ای می بخشد.

ناتوانی در ریشه‌یابی پدیده‌های اجتماعی

شاید بتوان گفت که مبارزه علیه مخوف ترین عوامل شیطانی بسیار آسان تر از آن است که انسان مدعی مبارزه علیه پدیده هایی شود که ساختمان و شبکه بندی بسیار پیچیده ای دارند و فرد مذکور علی رغم گیر افتادن در این ساختمان عظیم و بی سر و ته، تنها راهرویی را که خود در آن گیر افتاده است به روشنی ببیند . در جهانی که فهم درست آن نیازمند نگاهی عمیق و گسترده است. میلیون ها نفر از هم نوعان ما در تمام طول عمرشان اطلاعات و آگاهی آن ها نسبت به جهان و روابط حاکم بر آن تنها به دانستن تاریخچه ای ناقص از محل زندگی شان ختم می شود.

اسطوره ی دشمن

آن ها در واقع زمانی می توانند بحران های جامعه شان را درک کنند که از دیدگاهی جهانی به آن بنگرند. در صورتی که آن ها با ذهنیات و پیش فرض های بسیار محدود خود و از افق وقایع جاری در محیط کوچک خود به جهان می نگرند، این در حالی است که در چنین شرایطی فرد قدرت طلب خودکامه، حل سریع بحران و ایجاد رفاه و آسایش ابدی را بشارت می دهد، البته ممکن است کسان دیگری نیز باشند که وعده هایی از این قبیل بدهند، اما فرد قدرت طلب عامل بسیار مهم و اساسی تری را پیش می کشد: اسطوره دشمن ! این دشمن کیست؟ همسایه نزدیک! و هر کسی همسایه ای دارد که از او بدش بیاید ! آیا کسی واقعاً پیدا می شود که چنین همسایه ای نداشته باشد؟ دشمن نامبرده، عینیت همان خاکستر حقارتهاست.

روش کار فرد قدرت طلب برای جذب افراد

شیوه کار بدین گونه است که هوادارا ن فرد قدرت طلب خودکامه، نمونه و الگوی ملت محسوب شده، از خانواده ای اصیل به شمار می روند و تبدیل به نجیب زادگانی می شوند که به واسطه پیوند با فرد قدرت طلب خودکامه اصالت خود را به اثبات می رسانند. بنابراین فرد خودکامه قبل از هرگونه اقدام عملی برای کمک به دست فروش ورشکسته ما، هدایایی این چنینی را به او تقدیم می کند.

بیان معادله های سخت به صورت قابل فهم

اولاً آن که فرد خودکامه قدرت طلب معادله های پیچیده را به صورت ساده و همه فهم بازنویسی می کند، یعنی جهان و روابط پیچیده و مرموز آن را بر مبنای عوامل بسیار سطحی و به راحتی قابل درک از دو نوع سیاه یا سفید، خوب یا بد، خیر یا شر رسم می کند. حالا حتی دست فروش ما نیز می تواند به راحتی از قضایا سردرآورد و بفهمد که چرا در شرایطی که بعضی ها خوب زندگی میکنند، او متحمل این همه رنج و دشواری است.

استفاده از احساسات و اعتقادات

دوم آن که فرد قدرت طلب در فرآیند دست یابی به قدرت احساس کینه و دشمنی مردم را تحریک کرده، به آن مشروعیت می بخشد. فرد خودکامه با رنگ و بوی اعتقادی دادن به این احساسات آن را پدیده ای شریف و اصیل نشان می دهد. احساساتی که در گذشته می بایست نهفته و پنهان مانده و ابراز آن باعث شرم می شد و همواره در مقایسه خود با دیگران یک احساس حقارت را برمی انگیخت که برای فرار از آن مجبور بود دیگران و داشته های آن ها را یکسره نفی کند، حال با طرز تلقّی جدید باعث افتخار و سربلندی می شود.

حالا می توان بخل و حسادت ورزیدن را بدون آن که فکر کنیم نسبت به دیگران رشک برده یا تنگ نظری می کنیم به کار بندیم و این چنین میل به تخریب و ویران گری ارزش های موجود شعله ور شده و رد صحنه عمل فعال میشود که البته این خود مقوله عجیبی است.

استفاده از افراد خرده پا

سوم آن که فرد قدرت طلب در روند کسب قدرت به آدم های خُرده پا نوعی احساس وجود و ثبات می بخشد. فرد قدرت طلب به او چنین القا می کند که «وقتی تو و من به عنوان ما با هم وحدت داشته باشیم، می توانیم به راحتی همه معضلات را حل کنیم . هیچ کس جز من نگران وضع تو نیست. تو بخشی از وجود منی و من پاره ای از تو.» هنگامی که چنین القائات خوشآیندی در رأس تبلیغات فرد قدرت طلب خودکامه استقرار یافت، طبیعتاً بسیار مؤثر واقع می شود. دست فروشان جزء، نمی دانند که آن پرتو درخشانی که چهره فرد قدرت طلب را در برگرفته و او را این گونه نورانی و قابل ستایش نشان می دهد، انعکاس نور مشعل هایی است که در دست خودشان است و از دست آنان به چهره او تابیده می شود .

آن ها واقعاً نمی دانند که آن ماه درخشان، پرتو مشعل های خودشان است . آن ها حالا سرخوش از این باورند که چقدر زیبا و دلنشین است که با چنین فرد بزرگوار و نورانی به طور خودمانی و با زبان بی تکلّف « من و تو » به گفت وگو می پردازند.

نتیجه

بی جهت نیست که می گویند، زنی که از زیبایی بهره چندانی ندارد، وقتی برای اولین بار در موقعیتی قرار گیرد که او را زیبا و دل ربا بخوانند در همان لحظه عفتش به مخاطره افتاده است . دست فروش جزء نیز که تا به حال کسی به او بها نمی داد، ناگهان خود را مقبول و مطلوب حس می کند. البته به کسی که به دروغ چنین احساس و عواطفی را در او ایجاد می کند عوام فریب لقب می دهند. عوام فریب کسی است که خود را ظاهراً راهنمای عوام الناس نشان می دهد اما در حقیقت گمراه کننده آن هاست.

مرکز روانشناسی شرق تهران