زندگی هیچ معنایی از خودش ندارد
زندگی کردن بطور ناآگاهانه، نمیتواند هیچ معنایی داشته باشد. در واقع، زندگی هیچ معنایی از خودش ندارد. معنا هنگامی برمیخیزد که آگاهی در شما طلوع کند. آنگاه زندگی، آگاهی شما را منعکس میکند، زندگی یک آینه میشود. زندگی، آواز شما ، جشن و پایکوبی شما و موسیقی درونی شما را بازتاب میکند. با شنیدن این بازتابها، شروع به احساس معنا، اهمیت و ارزش میکنید.
زندگی هیچ معنایی از خودش ندارد
با زندگی کردن بصورت ناآگاهانه، شما میتوانید از یک کار به کار دیگر، تغییر مسیر دهید، این کمکی نخواهد کرد. شاید برای چند روز، وقتی که کار جدید است و هیجانی وجود دارد، شما احساس خوبی داشته باشید. ممکن است دوباره توهمات خود را فرافکنی کنید، ممکن است دوباره شروع به انتظار داشتن کنید. این بار اتفاق خواهد افتاد. شاید آن تا کنون اتفاق نیفتاده است، اما این بار اتفاق خواهد افتاد. دوباره شما ناکام خواهید شد. هر انتظاری محکوم به ناکام شدن است. بدون هیچگونه انتظاری زندگی میکند.
امیدواری رمز زنده بودن
از این رو او نمیتواند هرگز ناکام شود. دیر یا زود، وقتی که ماه عسل تمام شود، شما احساس ناکامی خواهید کرد. و ماه عسل چقدر میتواند دوام یابد؟ و هر بار ناکامی بزرگتر خواهد شد چون که شکستهای شما روی هم انباشته میشوند و یک کوه میگردند. و شما بارهای بسیار زیادی، شکست خورده اید. طوری که در عمق وجود ، ترس همواره در جایی کمین کرده است، حتی در حالی که شما در ماه عسل هستید، در عمق وجود ،این ترس وجود دارد که این هم خیلی متفاوت نخواهد بود. شما با همۀ ناامیدیها، امید دارید. شما باید امیدوار باشید تا زنده بمانید.
مردم پیوسته شغل خود، سرگرمی خود، همسر خود ، شوهر خود و دین خود را تغییر میدهند. آنها هر چیزی را که بتوانند تغییر میدهند. با این امید که این بار چیزی اتفاق خواهد افتاد. اما تا خود شما تغییر نکنید، هیچ چیزی اتفاق نخواهد افتاد. هر قدر خردمندتر شوی از این که چقدر کم میدانی آگاهتر میشوی. هر قدر احمق تر باشی، از دانشت مطمئن تر میشوی. حماقت را از روی قطعیت و اطمینان میتوان شناخت.
قلب هیچگاه پیر نمی شود
انسانهای احمق بسیار کوته فکراند، زیرا به نتایج قطعی رسیدهاند، نه فقط برای خود، بلکه برای دیگران نیز، میخواهند این نتایج را به همه عالم تحمیل کنند. گمان میکنند که با این کار با مردم همدردی میکنند. سقراط در آخرین روزهای عمرش گفت: یگانه چیزی که میدانم این است که هیچ نمیدانم.
و آن روزی بود که سقراط به بزرگترین انسان خردمند تبدیل شد که غرب تا به حال همانند او را به خود ندیده است. آن روز، روزی بود که سقراط به گروههای عظیم بوداها ملحق شد. آن روز، او از جرگهی فیلسوفان خارج شد و به بیداری و روشنی رسید. سر، انباشته از نتایج قطعی و از پیش تعیین شده است. قلب همیشه پاک و ساده و آماده دانستن است. قلب همیشه یک کودک و سر همیشه بزرگسال. سر هیچگاه جوان نیست. یادت باشد قلب هیچگاه پیر نمیشود.
پیام بگذارید
(0 دیدگاه)