توقعات نابهجا و غیر منطقی
یکی از مهمترین فاکتورهایی که در مقابل «خوشبختی» قرار میگیرد، «توقع» است. توقعات ما معمولا بهواسطه تربیت خانوادگی، تأثیرپذیری از دوستان و آشنایان، قصههای پریان یا حتی سبک فیلمها و مجلات رایج در ذهنمان شکل میگیرند. داشتن توقع بهخودی خود مشکلی ندارد. وقتی ما وارد چرخه معیوب میشویم که این توقعات نابهجا و غیر منطقی باشند.
توقعات نابهجا و غیر منطقی
توقعات نابهجایی که باعث میشود از زندگی راضی نباشیم و دائم منتظر باشیم توهمات ذهنی ما به وقوع بپیوندد. این توقعات در مقوله ازدواج بیشتر خودش را نشان میدهد. هرکسی از ازدواج انتظاراتی دارد و با توقعات خاص خودش وارد زندگی مشترک میشود. برآورده نشدن انتظارات غیرواقعی بهدلیل ایجاد احساس اضطراب، ناراحتی و یأس میتواند به پایههای زندگی مشترک لطمه بزند و موجب برقراری خشم در رابطه زن و شوهری شود.
۳ انتظار غیرواقعی خانمانبرانداز که سلامت زندگی زناشویی را تهدید میکنند عبارتند از :
هیچکس و هیچ چیز تغییر نمیکند
آدمها گمان میکنند که فردی که با آن زندگی میکنند تا ابد همینطور باقی میماند و محال است تغییری کند. چنین انتظاری، هرچند ناخودآگاه، میتواند غافلگیرتان کند. مثلا اگر همسرتان چندسال پس از آغاز زندگی مشترک مسیر شغلی جدیدی در پیش بگیرد یا از علایق یا هرچیز دیگری که مورد پسندتان بود و هست دور شود، آیا غافلگیر و آشفته نخواهید شد؟ شاید حتی با خودتان فکر کنید که همسرتان دیگر هیچ شباهتی با آدمی که با او ازدواج کردید ندارد.
پاوِر در این باره تأکید دارد که «مردم با گذشت زمان رشد و تغییر میکنند، پس روابطشان نیز تغییر میکند.» و در همین راستا به یک نمونه واقعی اشاره میکند: ماجرا مربوط به دختر و پسری است که یکیشان ۱۹سال بیشتر نداشت و یکباره به واسطه ترفیع شغلی گرفتار سفرهای کاری و مشغلههای پیدرپی میشود، اما نامزدش از این بابت که کمتر همدیگر را میدیدند، احساس دلتنگی و بیحوصلگی میکرد. هر دو نفرشان از بابت واقعیت جدیدی که بر رابطهشان حاکم شده بود و داشت از همدیگر دورشان میکرد، حال خوشی نداشتند.
طبق گفتههای پاوِر، «مشکل اینجا بود که هیچکدامشان در رابطهشان باهم جایی برای تغییرات فردی در نظر نگرفته بودند. واقعیت این است که هیچ رابطهای نمیتواند درست مثل اولش باقی بماند، چراکه با دو نفر آدمی مواجه هستیم که الانشان با زمانی که تازه باهم آشنا شده بودند، تفاوتهایی دارد.»
تا ابد به همین اندازه عاشق بمانیم!
کلینتون پاوِر، روانشناسی است که در حوزه روابط بینفردی مطالعات زیادی داشته. او میگوید: «عاشق شدن نوعی جنون موقتی است، چرا که وقتی از شدت عشق سر از پا نمیشناسید، چشمتان بهروی تفاوتها و خصلتهای به خصوص طرف مقابلتان بسته میشود.» این حرف پاور به این معنی است که در ابتدای یک رابطه همه چیزِ طرف مقابل به چشمتان دوستداشتنی میآید و در هرصورت میخواهید که با او باشید.
اما هم خودمان تجربه داشتیم و هم در اطرافیان دیدهایم و از همه مهمتر اینکه علم ثابت کرده است که این فعل و انفعالاتی که در مغز و قلب ما میافتد، پایدار نیستند و چیزی که باقی میماند، زن و شوهری است که باید با واقعیت زندگی روزمره روبهرو شوند. این دقیقا همانجایی است که سختی کار شروع میشود. طبیعی است که زوجها پس از چند روز زندگی زیر یک سقف به مشکل برمیخورند.
شاید خصلت به خصوصی که قبلا برایتان جذاب بود یا اصلا به چشمتان نمیآمد، از یک جایی به بعد سوهان روحتان شود. پس فکر نکنید در ازدواج همه چیز از ابتدا تا انتها گل و بلبل است. این فکر باعث میشود موقع پریشانیها بیتابی زیادی کنید.
تو مسئول شادی من هستی!
ما گاهی شادیهای اصیل زندگی را با شادیهای ظاهری اشتباه میگیریم. متاسفانه کم نیستند کسانی که خوشحالی و خوشبختی را در این میبینند که همسرشان آنها را به لحاظ مالی تامین کند و هر وقت اراده کردند، هر چه را که خواستند بخرند و همسرشان را از این بابت تحت فشار قرار میدهند. خوشبختی در تامین بیچون و چرای نیازهای مادی نیست. بهتر نیست که در عوض بکوشید تا به درک متقابل برسید و به نیازهای واقعی همدیگر بیشتر توجه کنید.
مثلا اگر میدانید که همسرتان با حرکاتی مثل آغوشگرفتن احساس بهتری پیدا میکند، چقدر خوب است که در پایان روز کاری با قلبی سرشار از عشق و صمیمیت او را در آغوش بکشید. یا مثلا اگر میدانید که همسرتان درست مثل بچهها معمولا احساس کمتوجهی میکند، میتوانید با تشکر و قدردانی از رفتارهای محبتآمیزش نشان بدهید که به او توجه دارید.
شاد کردن همدیگر به این معنی است که در برابر یکدیگر ملاحظهگر باشید و همسرتان را درک کنید. اما توجه کنید که این ملاحظهگری و درک متقابل بهمعنای به دوش گرفتن مسئولیت و تأمین نیازهای طرف مقابل نیست، بلکه اینجا حرف از حمایت و پشتگرمی است.
پیام بگذارید
(0 دیدگاه)