
مدیریت زمان
برای اینکه تعریف درستی از مدیریت زمان داشته باشیم ابتدا باید واژههای «مدیریت » و «زمان» را به طور جداگانه تعریف کنیم . مدیریت به معنای «تدبیر ، اداره و گردانندگی » است ، به نحوی میتوان توانایی کنترل کردن و اداره ی یک موضوع مشخص را مدیریت خواند .
مدیریت زمان چیست ؟
حال متوجه شدیم که مدیریت زمان را می توان توانایی کنترل کردن فرصت های زمانی بدانیم ، توانایی کمیابی که به ما این امکان را میدهد که بتوانیم بر فرصتها و مجالهایی که زمان در اختیار ما قرار می دهد ، کنترل و تسلط پیدا کنیم .
ترکیب مدیریت زمان یعنی چه؟
این ترکیب اساسا ترکیب مبهمی است ، مگر زمان را میتوان مدیریت کرد ؟ مگر زمان در دایرهی اختیار ماست که بتوان آنرا به تسخیر انسان درآورد؟ پاسخ قطعا منفی است ، زمان (حداقل در زمان حاضر ) تحت کنترل انسان نیست و نمیتوان تأثیری در گذر آن ایجاد کرد . در واقع باید گفت منظور از مدیریت زمان حقیقتاً مدیریت زمان نیست ، بلکه مدیریت خود انسان است ،مدیریت اعمال ، رفتار و تلاش های او در محدوده ای به نام زمان ، نه لزوماً مدیریت مفهوم مبهمی مانند زمان .
از همین مسئله میتوان برداشت کرد که مدیریت زمان کار آسانی نیست ، انسان هر چقدر که در تسخیر طبیعت در قرنهای اخیر موفق بوده و آن را در مظاهر بسیاری تحت سلطهی خود درآورده است اما به همان اندازه در کنترل نهاد سرکش خود با شکست مواجه شده است و به راحتی قادر به کنترل خود نیست و این کار تلاشی جدی در اعمال و رفتار او میطلبد .
عوامل موثر در مدیریت زمان
۱- مدیریت زمان؟ که چه ؟
پاسخ این سوال همان نقطه عطفی است که هر کس باید نسبت به خود بیابد و هیچ کس غیر از خود فرد نمیتواند پاسخ آنرا بدهد. بدیهی است که مدیریت زمان نیز مانند اعمال دیگرِ انسان نیاز به منبع ذهنی محرکی دارد به نام «انگیزه» که او را به انجام آن کار ترغیب کند . کسی که قصد برنامهریزی زمانی برای خود دارد باید بداند که چرا میخواهد اینکار را انجام دهد؟ از مدیریت کردن زمان و برنامه ریزی به چه چیزی میخواهد برسد؟ در پایان این راه و یا در طول این مسیر چه چیز خواستنی و مطلوبی منتظر اوست که حاضر است به خاطر آن خود را از راحت طلبی امروزش محروم کند؟ هر چه انگیزه و هدف فرد برای مدیریت خود قویتر و بزرگتر باشد ، جدیت او برای رسیدن به آن بیشتر خواهد بود ، پس اولین لازمهی شروع به مدیریت زمان داشتن انگیزه است .
۲- معیار مدیریت زمان چیست؟ با چه معیاری متوجه میشویم که باید چه کاری را در چه زمانی انجام دهیم ؟
گام دوم شناخت اهداف و انگیزهها از مدیریت زمان و اولویت بندی آن اهداف بر اساس ارزش و اهمیتشان برای شخص است . هر انسانی در زمینههای مختلف اهدافی برای خود تعیین میکند و هدف انسان غالباً واحد نیست. انسانها هم اهداف کاری دارند ، هم اهداف تحصیلی ، هم اهداف اقتصادی ، هم اهداف روانی و عاطفی و … . مثلاً فردی می خواهد ضمن ارتقای درجه در شغل خود در رشته مورد علاقه اش نیز تحصیل کند و برای آسایش روانی اش به مدارس مناطق محروم کمک کند .
اما باید توجه داشت که اهمیت اهداف مختلف یک شخص برای خودش برابر نیست ، بعضی اهداف مهمتر اند و بعضی از اهمیت کمتری برای فرد برخوردارند ، شاهکار اشخاص در اینجا این است که به درستی تشخیص دهند که کدام هدف برای آنها ارزشمندتر و مهمتر است و در انجام برنامهریزی ها باید زمان و انرژی بیشتر را برای رسیدن به کدام یک از اهداف خود کنار بگذارد؟ معیارهای هر کس برای انتخاب اینکه کدام هدف یا اهداف برایش مهمتراند متفاوت است ، ممکن است کسی هدف اقتصادی اش برایش مهمتر باشد ، برای دیگری هدف علمی و …. .
یکی از هنرهای نوابغ توانایی تشخیص همین اولویت ها و جدیت در رسیدن به اولویتهای برترشان است. برای تشخیص این اولولیتها مسائل مختلفی از جمله عقاید ، شرایط اجتماعی و خانوادگی ، علاقهمندیها و … مؤثراند ، که با مشورت و تحقیق میتوان به تشخیص صحیحتری در این مورد رسید .
پیام بگذارید
(0 دیدگاه)