تهران – خیابان پیروزی ، روبروی خیابان پنجم نیرو هوایی (روبروی مترو نیرو هوایی) ، مجتمع نسیم ، طبقه اول ، واحد 1

clinicbina@

تلفن تماس : ۷۷۴۶۸۴۱۸-۰۲۱

طرح واره چیست؟  نویسنده:هوشنگ جهان پناه

روان شناسِ بالینی/متخصصِ روان درمانیِ طرح واره ای

چند پرسش اساسی:

آیاتابه حال برایتان پیش آمده است که درقرارِ ملاقاتی کوتاه به کیستیِ فردِمقابل پی ببریدو شروع به توصیف وتبیینِ شخصیت وخصوصیاتِ اخلاقی او کنید؟ آیا تا کنون به تماشایِ برنامه هایی در رسانه های جمعی پرداخته ایدکه موضوعِ آنهاحولِ این محور باشدکه تصاویری از رفتارها،گفتارها و درکل زندگیِ افرادِ گوناگون را پخش کنند و به دنبالِ آن نظراتِ شرکت کنندگانِ حاضر در برنامه را جویا شوند؟ آیا در طولِ زندگیتان هَراز گاهی با چنین موردی برخوردکرده ایدکه “بی دلیل”،البته به طورحتم دلایلی داردکه درحوزه”آگاهی”نمی باشند،از شخصی”ناشناس” بیزار شوید و بگویید: “نمیدونم چرا از این آدم بدم میاد!”.

البته شخصاًمعتقد هستم که بسیارحائزِ اهمیت است توجه به این موردکه کافیست فقط یک نفر را هم بیابیدکه باشما هم عقیده و هم نظرباشدوبه اتفاق شروع کنید به گفتگو دربارۀ نکاتِ منفیِ آن انسانِ”بد”.آیا موافق هستیدکه چه لذت بخش است چنین صحبت هاو انتقاداتی؟ آیا قبول دارید که احساساتِ بسیارخوش آیندی را در این دقایق و نشست ها تجربه می کنید؟ و یاکاملاً برعکس، درباره رهگذری که برایِ اولین بار در خیابان،حتی وقتی برایِ “چند ثانیه”چشمانتان به وی می افتد،بگویید:”چه آدمِ خوب و با شخصیتیه!”؟

چگونه متوجه شغل دیگران می شویم ؟

اخیراً درشهرستانی بودم و چندین بار در رستورانی شنیدم که مرا”مهندس”خطاب می کنند! بیشترکه دقت کردم دریافتم که به همه کسانی که وارد رستوران می شوند”مهندس”نمی گویند!از آنجا که بارها و بارها دوباره به همان مکان بازمی گشتم کنجکاو شدم و تصمیم گرفتم جهتِ روشن ترشدنِ موضوع و اجتناب از قضاوتِ بی جا و نتیجه گیریهایِ شتاب زده با یکی از کارکنانِ آنجا صحبت کنم. او در پاسخ به این پرسش که:”ببخشید من با آداب و رسوم این شهر آشنایی زیادی ندارم. آیاشماشغل منو میدونین؟ آیا به همه مهندس می گین؟ چون همکارتون مرتب به من میگه مهندس. “،گفت:”نه به همه نمیگیم! البته من فکر کنم شما معلمین!”.

دربرخی اماکنِ دیگر به من لقبِ آقایِ دکتر را میدهند. آیا من مهندس هستم؟ یا معلم هستم؟ ویا اینکه دکتر؟ شاید هم هیچکدام. چگونه انسان ها متوجه شغلِ مخاطبشان می شوند؟!!! به احتمالِ قریب به یقین در سراسر زندگیتان به دفعات جملاتی این چنین راشنیده اید یا گفته اید که:”شمالی ها آدم هایِ…………..هستند، اصفهانی ها آدم هایِ……………هستند، ترک ها آدم هایِ………..هستند، لُرها آدم هایِ……..هستند، تهرانی ها آدم هایِ………..هستند”.

به احتمالِ قریب به یقین تا بدین لحظه چندین بار از دیگران شنیده اید،یا شخصِ خودتان اذعان داشته اید که:”شیر حیوانِ…………….است، سگ حیوانِ…………….است، قناری…………..است، گربه حیوانِ …….است، آهو حیوانِ…………….است”.آیاچنین تجربه ای داریدکه “پیش”از ملاقات با کسی برای اولین مرتبه، از یکی ازدوستانِ”نزدیک وصمیمیِ”تان بشنوید که:”فلانی آدمِ……………است.”،چه تحسین و چه تکذیب، وبه دنبالِ آن حضوراً شاهدِ تمامِ مواردی که “دوستِ/ خویشاوندِ خاصِ” شما گفته بود باشیدو باکمالِ تعجب نزد او برگردید و بگویید:”آره والا راست می گفتی! تو از کجا میدونستی؟!(یا)وقتی داشتی می گفتی باور نمی کردم! این چرا اینجوریه؟!”.

طرح واره ها تایید و تکرار می شوند:

اگرروزی به طورِناگهانی بشنویدکه آقای/خانم X(کسی که شمابه اصطلاح به طورکامل اورامی شناسیدونسبت به ویژگیهایِ شخصیتی اویقین دارید)اقدام به……………کرده است وچه انسانِ نادانی است،چه می گوییدوچه عکس العملی نشان می دهید؟آیااصلاً باورمی کنید؟یابهتراست اینگونه سؤال کنم که آیا اصلاً توانایی وگنجایشِ،یاعلاقه وگرایشِ اندیشیدن به این موضوع رادارید؟چه برسد به باوروپذیرفتنِ آن!اگردرهمین لحظه که ساعت۱۵:۳۰دقیقه است،بادرنظرگرفتن اینکه شما هم ازعددِ۱۵:۳۰باخبرباشیدوساعتی که روی مچ دست تان قرارداردنیزاین عدد را”تأیید”کند،ناگهان به شما بگویندکه”شب” است،چه عکس العملی نشان می دهید؟آیااحتمال داردکه بخندید؟چقدرمایل هستیدکه اصلاً پیرامون این موضوع تأمل کنید؟چه کسی می تواندشما را متقاعد کندکه شب است؟!

اگریک تابلویِ نقاشی از،برای مثال خانۀ تان که “بارها” آن رادیده اید،به شمانشان دهند اماازفاصله ای نسبتاًدوروبرای لحظاتی کوتاه،وازهمه مهمتراینکه تغییراتی در “تصویرِ”خانه ای که به دفعات مشاهده کرده ایدوشایدبه اصطلاح زیروبمِ آن را می شناسیدوهمانندکفِ دست تان باآن آشناهستیدتوسط”نقاش”اِعمال شده باشد، چقدراحتمال داردکه “بی درنگ”،”تایید”کنیدکه این نقاشیِ خانه شماست؟آیا اصلاًمایل هستید که اندکی بیشتربه آن نگاه کنیدوزمانِ بیشتری رابه بررسی دقیق ترِنقاشیِ”ترسیم شده”اختصاص دهید؟یااستعدادوگرایشِ روانِ تان بیش ازپیش متمایل به”تایید” ،”تکرار”و”تثبیتِ”همان خانه ای که از”قدیم الایام”بارهادیده بودیداست؟اگراز۱۰نقاشِ برجسته دعوت کنیدتاگردِهم آیندودرخواست کنیدتا”گلدانی واحد”راکه درگوشه ای ازآن فضاقرارداردنقاشی کنند، آیا۱۰ نقاشیِ”یکسان”خواهیدداشت؟یااینکه هرنقاش “تصویرمتفاوتی”ازگلدانِ موردنظررا”ترسیم”خواهدکرد؟بالاخره آن گلدان گوشۀ اتاق کدام یک ازآنهاست؟!یکی ازآنها؟!همۀ آنها؟!هیچ کدام؟!

درادامه قصددارم تابه یکی ازپاسخ هایِ احتمالیِ سؤالاتِ فوق بپردازم.شایدبتوان کلمه ای راجهتِ خلاصه سازیِ پاسخ هایِ پرسش هایِ مطرح شده تحت عنوانِ “طرح واره”برگزید

ما به دیگران به همان گونه می نگریم که به خود نگاه میکنیم :

هنگامی که پس ازدیدارِکوتاهی باشخصی برایِ اولین بار،به توصیف وشرح خصوصیاتِ اخلاقی وشخصیتیِ وی می پردازید شایدتنها کاری که انجام میدهید”به بیرون پرتاب کردن”ونسبت دادن طرح واره هایِ خودتان به آن فرداست. چه تلخ ودردناک است صحبت دربارۀ”خود”وچه لذت بخش وشیرین است پرداختنِ به دیگران!درحقیقت”دیگری”یا”دشمن”بهانه ای میشودتاقسمت هاوبخشهای گوناگونِ وجودتان را،به عبارتِ دیگرطرح واره هایتان را،”انکار”کنید!چگونه  اینقدرسریع وخوب قادربه شناسایی وتشخیصِ ویژگیهایی بس”آشنا”درفردی دیگرهستیددرحالی که خودتان رادر”آینۀ” روبرو نبینید؟!!!آری شایدتنهاراهِ روبرویی باطرح واره هایمان”آینه هایِ”پیرامون مان باشد.

دربرنامه هایِ تلویزیونی،بالاخره،افرادی که موردبررسی ومشاهده قرارمی گیرندکدام یک ازنظراتِ شرکت کنندگانِ حاضردربرنامه هستند؟!شایدشرکت کنندگان”ناخودآگاه” صرفاًدرحال صحبت پیرامونِ خودشان هستند!واِلا یک آدم که نمی توانددرآنِ واحد۱۰آدم/نظر باشد!مگراینکه۱۰آدم و۱۰نظر”ناخودآگاه”به بهانه یک نفردرحال نمایان شدن وازتاریکی بیرون آمدن باشند.بنابراین شایدبتوان گفت که میانِ انسان ودنیا”طرح واره هایِ”اووجوددارند،همچون “عینکی”که ازپشتِ آن به خودتان ودنیا می نگرید.آیا می توانیدازپشتِ عینکی باشیشه های قرمزبه محیطِ اطراف بنگریدودنیاراآبی ببینید؟!!!خودتان راچطور؟!!!مسلم است که دنیارابه همان رنگی میبینیدکه خودتان رامی بینید!به عبارتِ دقیق ترهمرنگِ شیشه هایِ عینک/طرح واره.اینچنین است که گاهی اوقات ظاهراً بی دلیل ازفردی “احساسِ”نفرت پیدا می کنیدوبادیدارِحتی چندثانیه ایِ کسِ دیگری”احساسِ”عشق راتجربه میکنید.

باز فعال شدن خاطرات و تجربه های قدیمی:

دراصل برانگیخته شدنِ اینگونه احساسات حاکی از”بازفعال شدنِ”ناخودآگاهِ خاطرات وتجاربِ تلخ و ناگوار/خوش آیندورضایت بخشِ قدیمیِ شخصِ شما میباشد!این فرآیندبسیارسریع ونامحسوس اتفاق می افتدبه گونه ای که حتی رنگِ لباسِ”دیگری”،تُنِ صدایِ”دیگری”،حالتِ صورت وچهرۀ “او”،نوعِ ماشینِ”او”،عنوانِ شغلِ “وی”،کلمه یا جمله ای که “وی” به کارمی برد،وزن وجثۀ”طرفِ مقابل” ،رفتارِبرون ریزی شدۀ”دیگری”،(لطفاًتوجه داشته باشیدکه یک الگویِ رفتاریِ مشابه راچندین نفرمی توانندانجام دهند،امابادلایل وانگیزه هایِ گوناگون! امامنِ ناظربادیدنِ رفتاری ازمخاطب که خودآن را انجام می دهم یاانجام می داده ام به قضاوتِ اومی پردازم ودلیلِ رفتارش راانگیزۀ فعلی یاقبلیِ خودم می دانم!درصورتی که فقط ازطرح وارۀ خودم آگاه هستم،آن هم آگاهیِ ناخودآگاه!)،حتی دمایِ هوا،یک طعم ومزه،بووغیره این فعالسازیِ مجددرا”راه اندازی”می کنند.

زمانی که بافردی روبرومی شویم و”احساس”می کنیم که”دکتر” است،می تواندبدین معنا باشدکه”نشانه ای/علامتی”درآن “رویارویی” موجب بازفعال شدنِ طرح واره ما(به عبارت دقیق ترطرح وارۀ من)از”دکتر”شده باشد،بنابراین به شدت معتقد هستیم که اودکتراست!مگرانسان می تواندباحیوان صحبت کند؟مگرحیوان قادربه معرفیِ خودمی باشد؟آیااصلاًحیوان”خود”دارد؟!!آیاجزاین است که ویژگیهای انسانی به حیواناتِ بی زبان نیزنسبت داده می شوند؟آیامابا”تمامِ”انسانهایِ لُر،تُرک،شمالی و…..صحبت کرده ایم؟آیاهمه آنها یک به یک خودشان رامعرفی کرده اند؟که حال به همۀ آنها ویژگیهایی انگشت شماررانسبت می دهیم!یااینکه درحالِ معرفیِ خودمان هستیم؟!

مزایای اندیشیدن طرح واره ای:

استفاده ازاینگونه تفکراتِ”قالبی/کلیشه ای/بسته ای”منافعی به همراه دارند،اگراینچنین نمی بود انسان ها به صورت خودکاروسریع،باعلاقه وعطش ازآنها استفاده نمی کردند!به عنوان نمونه شاید “اِنفعال”یکی ازمنافعِ آن باشد!یعنی باقراردادنِ یک انسانِ جدید درهمان قالبِ کهنه وقدیمی که “طرح واره”نامیده می شوداز”رنجی”که تفکر وتأمل به همراه دارد”اجتناب”می ورزیم. ازتحملِ”بلاتکلیفی”وصبوری کردن “فرار”می کنیم.از”مسئولیت پذیری”درقِبالِ مشاهده وبررسیِ دقیق وطولانی شانه خالی می کنیم وبدین طریق از”اضطراب”دورمی شویم.چنین نتیجه گیری ها و طبقه بندی ها یی شایدنوعی “تجربۀ آهان”محسوب شودکه موجبِ احساس “امنیت وآسودگیِ خاطر”می شوند.”

تکرارِ”خاطره واتفاقی بس ناگوار، اماآشنا، ظاهراً شایداتفاق دردناکی باشدامادرواقع می تواندنوعی حریمِ امن محسوب شودتا حدی که شایدانسان به طرزِعجیبی هرآنچه درتوان داردانجام دهدکه یکبارِ دیگر فقط همان بازخوردونتیجه تاییدشود!”فقط همان!”،وناخودآگاه ازهیچ تلاشی دریغ نمی کندتااحتمالِ وقوعِ پیامدی جدیدرابه صفربرساند!آری طرح واره ها برای بقایِ خودشان باشدتِ تمام می جنگند!درمطالعه ویادگیری هم به همین صورت طرح واره ها بازفعال می شوند.تصورکنیدکه برایِ اولین مرتبه مشغول خواندنِ مقاله ای هستید.به دوحالت اشاره می کنم سپس شمابگوییدکه میل وگرایش تان بیشتربه کدام گزینه معطوف می شودواحتمالِ شکل گرفتنِ کدام حالت بیشتر است.

به مطالعه چه نوع کتابهایی علاقه مند هستید ؟

حالتِ اول میتوانداین باشدکه باتوجه به”موضوعِ جدیدِ”متنِ موردِنظرو اصطلاحات وکلماتِ جدیدِلحاظ شده درآن متوجه معنایِ آن نشوید!چقدرعلاقه- مندبه ادامۀ مطالعۀ آن کتاب هستید؟!دچارِچه نوع احساساتی می شوید؟!گمان میکنم که بزودی مطالعه رامتوقف می کنیدوآن کتاب رادیگرنگاه نمی کنید،چون “آشِنا”نیست و”فهمیده”نمی شودوطبیعتاً “بی قرارومضطرب”خواهیدشد.حالتِ دوم دقیقاً متضادِاین حالت می تواندباشد.شروع به مطالعه می کنیدو با “عنوان” و”اصطلاحاتِ” متن کم وبیش آشناهستید.پیش ازاین به مطالعات مشابه ای پرداخته ایدوحال “خزانه هایِ طرح واره هایتان” دراین زمینه آماده “جذبِ”داده هایِ آشناوقابلِ”هضم”هستندوهرازگاهی لذت وامنیتِ حاصل از”آهان پس این یعنی………..”راتجربه می کنید.به عبارت دیگرباارتباط دادنِ سریعِ دریافتی هایِ فعلی به اندوخته هایِ گذشته نوعی “این همانی”راتجربه می کنیدواینچنین اضطراب وبلاتکلیفی راکاهش می دهید!چون می فهمید،وفهمیدن به معنایِ تکرارِطرح واره وبازتجربۀ آن وریختنِ داده های کنونی درقالب های کهنه می باشد!

اینجانب معتقدهستم که یادگیریِ یک زبانِ جدیدنیزمی تواندانسان راباپدیده هایِ طرح واره ای مشابه ای روبروسازد!باتوجه به پیشینۀ قابل توجه ای که درزبان انگلیسی دارم،بارها وبارها،شخصاً شاهدبوده ام که وقتی یک فارسی زبان(زبانِ مادری)،به خصوص فارسی زبانی که به تازگی شروع به یادگیریِ زبان انگلیسی کرده باشد،معانیِکلماتِ انگلیسی رادرک نکند،به شدت دچارِاضطراب وبیقراری وحتی هیجان ها وعلائمِ بدنی می شود.جالب تراین است که باتقلا وتلاش وتوسل به زبانِ فارسی(یعنی طرح واره های آشنایِ قدیمی)،ازدوستانِ نزدیکشان معنایِ آن کلماتِ انگلیسی راجویا می شوندوبه محضِ متوجه شدنِ فارسیِ آنها(یعنی به محضِ ریختنِ کلمۀانگلیسی در”قالبِ آشنایِ قدیمی”)آهان واین همانی راتجربه می کنندوهمچون آبی برآتش اضطراب وتشویش بدنیشان نیزفروکش می کند!

طرح واره ها برای بقای خود می جنگند :

طرح واره هابرای زنده ماندن وتکرارشدنِ دوباره ودوباره ودوباره می جنگند!طرح واره هاپاسخ به این پرسش است:”من کیستم ودنیا (دیگران)چگونه جاییست؟!”

ازاین روی هنگامی که دوستِ”صمیمی ونزدیکِ”تان،”دوستِ مهم و خاصِ ” شمادرباره کسی که هنوزندیده ایدباشماصحبت می کندومشغولِ توصیفِ کیستی ِاوبه شمااست،میتوان گفت که درحالِ ساختنِ “دنیایِ روانیِ”شماپیرامونِ آن فرداست و”به ندرت” اتفاق می افتدکه پس ازمواجهه باشخصِ موردنظرطرح واره ای که به شما”تحمیل”شده،بی آن که بدانیدبه دلیلِ نزدیکی وخاص بودن جایگاهِ دوست تان درروانِ شما،تأییدنشود!

به عبارتِ دیگرپیش ازملاقات،شخصِ موردنظردرقالبِ”غالب”شده به شما،گنجانده شده است وحال شخصاًوحضوراً ناخودآگاه به دنبالِ مشاهده وجمع آوریِ “مدارکی”هستیدکه مبنی بر”اِتهام” از پیش واردشده باشد!شاید”ناگوارترین”بخشِ این “سناریویِ”عجیب این باشدکه هررفتاری که بتوانیدانجام میدهیدتاآن فرد”وادار”شودکه واکنشِ موردِنظروآشنایِ شمارانشان دهد!!!ومتعاقباً چنین جمله ای ازذهنتان عبورمی کند:”دیدی گفت/ گفتم!”توجه نکردن به “مدارک وشواهدِ”خلافِ طرح واره هایمان امری طبیعی است.اکنون جمله ای به ذهنم خطورمی کندوتوجه ام راجلب می کند. جمله ای که بارها شنیده ام!مفهوم وپیغام این جمله می تواند”تسلیم شدن”دربرابرطرح وارۀتحمیل شده باشد!

تقدیر و سرنوشت :

“تقدیروسرنوشتِ”من هم اینگونه نوشته شده بود!

آری درست است،اماچگونه وتوسط چه کسانی نوشته شده بودوافزون برآن چرا تغییرنکرد؟!آیامی دانیم که نقشِ بزرگی درتکرارِطرح واره هایمان داریم؟!آیا میدانیم که چنانچه باتقدیری متفاوت روبروشویم تابِ تحملِ آن رانداریم؟پس بسازیم وبسوزیم؟!امیدوارم که مثالِ مطالعه کردن رابخاطر داشته باشید!

***بسی جایِ امیدواری وخوشحالی است،چون که می توان طرح واره هارا “شناخت” و”شکست” وازنو”ساخت”.اماکارِسَهلی نیست.

چگونگی شکل گیری طرح واره ها در ذهن کودکان:

فرض کنیدباکودکِ کم سن وسالی،به هردلیلی،چه خواسته وچه ناخواسته،ازجانبِ “اشخاصِ مهمِ”زندگیش به طُرقی رفتارشودکه کودک به دفعات شاهداتفاقات و “بازخوردهایی” ازمحیط پیرامون باشدکه حاکی از”بی ارزشی/بی لیاقتی/ ناتوانی ودوست داشتنی نبودنِ “خود”/خطرناک بودن دنیایِ بیرونی” و……باشد.البته لازم به ذکراست که “برداشتِ”کودک ازاتفاقات بسیارحائزاهمیت است. بدین معناکه ممکن است دوکودک شاهدِرفتارِ یکسانی باشند،اما”برداشت هایِ” گوناگونی داشته باشند! علاوه براین منظورازاتفاقات وتجاربِ ناگوارمی تواندمواردِ دیگری ازاین قبیل نیز باشند: “بیماریِ جسمیِ مادرزادی،فوتِ نزدیکان،وقایعِ ناگوارِطبیعی(سیل،زلزله و…)،زورگویی وسوءاستفادۀ کلامی/جنسی/جسمی ِدوستان واقوام ومعلمان وغیره”.همزمان با مشاهده ورویارویی بااتفاقات وبازخوردهایِ ذکرشده ازجانبِ”محیطِ اولیه”،کودک درحال”ثبتِ”خلاصه ای ازداده هاوپی ریزیِ “خشت های اولیه”یاهمان”طرح واره ها”می باشد.

به عبارت دقیق ترطرح وارهمجموعهای”فشرده”از”تصاویر،خاطرات،کلمات،جملات(افکار)،احساسات،و هیجان هایِ بدنی”می باشدکه”هویت وکیستیِ”کودک/انسان رامی سازد.بسی جایِ تأسف وسوگواری است که کودک/انسان تاپایانِ عمربه احتمالِ زیاد،یا،با قراردادنِ دیگرانی که امروزباآنهابرخوردمی کند(درمحیط کاروجامعه) درقالبِ “دیگرانِ مهمِ گذشته”اش،به صورتِ ناخودآگاه، شناخت، نگاه وبرداشتش نسبت به اینها به همان گونه خواهدبودوبالطبع طوری عمل خواهدکردکه دیگرانِ امروزی همان پاسخ هایِ آشنایِ قدیمی رابه اوبدهندوهمان عکسالعمل ها راامروزبه اونشان دهند!درمعنایِ دقیق ترِکلمه،دیگرانِ امروزی دراعماقِ روان”نماینده/ نَمادی” ازدیگرانِ مهمِ گذشتۀ اوهستند.دراین مسیرانسان نهایتِ کوشش اش راخواهدداشت!

آینه:

اگرروزی جلویِ”آینه ای”بایستیدوشخصِ دیگری راببینید،چه اتفاقی برایتان می افتد؟!اصلاًباورمی کنید؟اصلاً طاقتِ تحملِ چنین باز خوردی رادارید؟چقدرتلاش می کنیدتا”دوباره”همان “خودی”راکه می شناسیدوباآن خوی گرفته ایدراببینید؟تمامِ اقداماتی که پس ازدیدنِ ناگهانیِ فردِدیگری در”آینه” انجام خواهیددادشبیه به اقداماتی است که کودک/انسان جهتِ دیدنِ همان باز- خوردهاو”اِنعِکاس هایِ “آشنایِ قدیمی انجام می دهدتاطرح واره هاتکرار شوند!یا،اینکه کودک/انسان این بارخودش بادیگران رفتارهایی راخواهدداشت که بااو داشته اندوبی آنکه بداندازمخاطبانِ امروزی اش انتقامِ مخاطبانِ گذشته اش رامیگیرد.

درحقیقت مخاطبِ امروزیِ اونیزهمان افرادِخاصِ گذشته اش هستند.دراین نقطۀ بحرانی است که مردمِ اجتماع دچارِبُحت وحِیرت از”واکنشِ نامتناسبِ”فرد می شوندوبه وضوح نظاره گرِ”عدمِ تناسبِ محرک وپاسخ”هستند.زیرادرواقع چنین پاسخی مربوط به محرکِ حالِ حاضرنیست،بلکه مختصِ محرک هایِ متعددِ رویِ هم انباشته شدۀ قدیمی است که به ناگاه “انفجاری”راموجب می شوند!

دیدن عکسی که بارها رویت شده است :

به گمانم بادیدنِ تصویری از،برایِ مثال،فردی مشهورکه بارها دیده اید،اگرندانید که” نقاش” تغییراتی درچهرۀ اواِعمال کرده است(به سوال مطرح شده پیرامون نقاشیِ”خانۀ”تان درصفحۀ ۳ نگاه کنید)،بسیارمحتمل است که متوجه تصویرِ متفاوتِ روبرویتان نشویدویقین داشته باشیدکه این نقاشی تصویری ازهمان فردِمشهوراست!چون رَوانِ انسان به شدت گِرایش به”انفعال”،ورجوع به “گِشتالت”هایِ قبلی دارد.گِشتالت به معنایِ”کُلیت”،”اِنسجام”و”یِکپارچگی” است.

آری،طرح واره ها تکرارمی شوند،اما”دروغِ“بزرگی هستند!!! خوشبختانه این امکان وجودداردکه”خود/طرح واره”هاراشناخت وبه گونۀ دیگری اندیشید ونگاه کردوازهمه مهمترمی توان عکس العمل و واکنشِ متفاوتی ازخودنشان داد!

شادوتندرست باشید.