شناسایی افراد خودکامه بین کودکان

شناسایی افراد خودکامه بین کودکان


در میان کودکان، افراد پیشرو و نمونه های رهبری را به شکل قابل توجهی می توان دید .اما چه موقع می توان به شناسایی افراد خودکامه بین کودکان دست یافت؟ اگر دقت کنیم، اغلب آ ن ها را در میان کودکانی می بینیم که از روی بی میلی به گروه می پیوندند و اغلب کارشان دسیسه چینی علیه کودکان محبوب و برجسته است . به گونه ای که جمع کودکان به زودی بچه های این چنینی را از گروه خود طرد می کنند .

فرد مستبد و خودکامه، حتی در دوران کودکیش نیز نمی تواند با دیگران دوستی واقعی برقرار کند . او را بیشتر می توان جزء آن گروه از کودکان نازک نارنجی و گوشه گیری دانست که غرق در تصورات و خیال های خود است . بد نیست به یک خاطره که نمونه روشنی است توجه کنیم.

شناسایی افراد خودکامه بین کودکان

کودک مورد بحث ما روزی در جمع کودکان هم سن و سالش قیافه ای جدی به خود گرفته و توقعاتی را مطرح می سازد. البته واضح است که نه تنها او را جدی نمی گیرند بلکه او را مسخره هم می کنند. این مسأله هم بسیار روشن است که معمولاً کودکان کسی را به سردستگی خود انتخاب می کنند که از نظر آن ها با هوشترین و باشهامت ترین فرد جمع باشد . تنها آن دسته از کودکان به اعضای زورگو و ستمگر خود جواب مثبت می دهند که مانند کودکان بزهکار و ولگرد نوعی دشمنی و پرخاش گری نسبت به محیط خود داشته باشند، قصه هایی که در کتاب های آموزشی کودکان ذکر می شود، اکثراً بی پایه و اساس است، چرا که گول زدن کودکان به مراتب مشکل تر از بزرگ سالان است .

به این ترتیب فرد مستبد و خودکامه مورد مطالعی ما در دوران کودکی هرگز نتوانسته طعم رهبری را بچشد و چون هیچ گاه در نقش رهبر نبوده طبیعتاً در روند گذشته نیز به صورت یک فرد مستبد و خودکامه نمودی نداشته است . در غیر این صورت جامعه خیلی پیش تر از آن که او بر مسند رهبری اجتماعی قرار گیرد، نسبت به ماهیت او آگاهی یافته بود.

دوران بلوغ و نوجوانی فرد خودکامه

در دوران بلوغ و نوجوانی بسیار از کودکان تحت فشار امیال جاه طلبانه خود داشته باشد، اطرافیانش به وجود چنین تمایلاتی در او پی می برد، چرا که در این دوران گرایش ها و رفتارهای خاصی در او بروز می کند که وضعیت او را از اطرافیان و طبقه اجتماعیش متمایز می کند. تمامی رفتارهای او نشان می دهند که او چیزی « مغایر خواست دیگران » می خواهد.

نگرش او به بسیاری از مسائل با تلقّی دیگران از آن مسأله متفاوت بوده از این رو دچار تعارضات متعددی می شود. او دچار افسردگی های شدیدی می شود که غالباً با اندیشه خودکشی همراه است .این افسردگی ها که متعاقب هر شکست و ناکامی ولو کوچک به سراغش می آیند، معمولاً با تصورات و طرح های تلافی جویانه ای فرونشانده می شوند و بدین ترتیب او را اندکی امیدوار می کنند. او در دل با خود می گوید: «شما نمی دانید که با چه کسی روبرو هستید، کمی صبر کنید، آنگاه خواهید دید چه دماری از روزگارتان درآورم»

هواداران فرد خودکامه

در همین زمان است که خودکامه به اولین نمونه موفقیتش دست می یابد. او موفق می شود این طرف و آن طرف چند نفر هواخواه پیدا کند که به او اعتقاد داشته و وفادارانه از او پیروی کنند . این افراد معمولاً از نوع آدم های منزوی هستند که به دلیل نداشتن تعلّق به هیچ جمعی، بدون رهبر و مراد مانده اند. این هواداران نخستین، با دیدن اعتمادی که این فرد به آن ها ابراز می کند احساس مهتری و بزرگی می کنند . این گروه کوچک یاران، مهتری و بزرگی خیالی خویش را ناشی از درجات متعالی سردسته خود می دانند. چیزی که برای دیگران قابل تصور نیست، بدین ترتیب ما با اولین نمونه مریدانی آشنا می شویم که بعدها سر به میلیون می کشند.

با این حال این گونه دوستی ها و رفاقت ها نیز به ندرت ادامه می یابد. چرا که جنبه دوستی واقعی ندارد و کُنه و ذات آن ها به انواع فریب کاری و تصورات بی اساس آمیخته است . فرد خودکامه نمی تواند با توسل به این گونه روابط از گوشه عزلت و انزوای از جمع نجات پیدا کند . با توجه به آن که احتمال دارد به ماجراهای شرم آور مختلفی نیز کشیده شود، ولی با هر یک از این سرشکستگی ها آتش قدرت طلبی او افروخته تر و قلمرو رؤیاهای خود بزرگ بینانه اش گسترده تر می شود.

لا تعليق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *