آقای ایکس – یک کارمند معمولی است که نزد رؤسا و دیگر همکارانش فردی بسیار محجوب، متواضع و سربه زیر به نظر می رسد. با این وجود، همسر آقای ایکس – بنابر دلایلی چند – از شوهر خشمگین، مستبد و بهانه جوی خودش شدیداً ترس و واهمه دارد . راستی آقای ایکس چگونه فردی است؟ متواضع و سربه زیر، یا پرخاشگر و مستبد؟ این تناقض را چگونه حل کنیم؟
روان شناسی عامیانه، با استفاده از عبارت «از یک طرف … و از طرف » سعی می کند جوابی دست و پا کند . اما ما به خوبی می دانیم که دیگر شخصیت انسان را با بازی با عباراتی چون « از یک طرف … از طرف دیگر » نمی توان شناخت . شخصیت انسان پدیده ای است منسجم و یکپارچه، که حد و مرز صفات و ویژگی های آن مشخص بوده و برای یک مشاهده گر دقیق و نکته بین، نظم و وحدت درونیش کاملاً قابل رؤیت است.
تناقض را چگونه حل کنیم؟
اگر در گستره طبیعت شاهد تناقضاتی هستیم نشانگر هیچ فاجعه ای نیست، بلکه وجود آن بخشی از قانون طبیعت است . اما فاجعه از زمانی شروع می شود که دیدگاه یا طرز تفکری پیدا شود که اشکال مختلف این تناقض را پی درپی ردیف کرده و از آن یک قاعده را استنتاج کند. این گونه نگرش معمولاً به میانه اشکال و وجوه ردیف کرده چسبیده، می پندارد با قرار گرفتن در بین گزاره های « از یک طرف … از طرف دیگر » می تواند تعادل این تناقض را حفظ کند . اما بر مبنای آموزه های حکمت قدیمی که از بصیرتی خاص برخوردار است، هستی و وجود، یعنی تبیین حرکت و فرآیندِ« شدن ».
هر کس بخواهد به راز وجود دست یابد، باید به راز وحدت و پیوستگی نابودی و زایش مجدد پی ببرد . اگر خطاکاری و گناهی در کار نبود، عصمت و معصومیت، ارزش و منزلتی نداشت . اگر باطلی نبود که « حق » برای رفع آن قیام کند، چگونه « حق » را می شناختیم؟ اگر تمامی انسان ها منزوی و تنها بودند، عزلت گزینی معتکفان را چگونه تعریف کرده، یا انزوای عزلت نشینان را چگونه با انبوه مردم مقایسه می کردیم؟ اگر پدیده ای را خارج از فرآیندی که در آن تکوین پیدا کرده در نظر بگیریم، غیرقابل فهم توصیف خواهد شد.
برقراری رابطه ها
بنابراین تمامی تفکّر و اندیشه ما عبارت از برقراری یک رشته رابطه ها است. هر شیئی به خودی خود موضوع شک و گمان است و به ناچار در نهایت به همان صورتی که برای ما مطرح است، درمی آید؛ همانند شیئی که با ما رابطه دارد . اگر چه وجود هر آنچه هست مستقل از ماست، اگر چه ضمیر جست وجو گر ما به دنبال ادراک آن شیئی است و تلاش می کند آن را همان گونه که « هست » دریافت کند، ولی در نهایت آن را در متن یک نظام ارزش قرار داده و به آن نظم می دهد. بنابراین تنها چیزهایی می توانند به این نظام ارزشی راه پیدا کنند که بر مبنای رجوع به یک معیار خاص، سنجش و ارزشیابی شده و بدین ترتیب همچون بازتابی خلاق – و نه مکانیکی – به شیوه ای نو دگرگون شده و بعضاً کم و بیش دست کاری شده درآید.
لا تعليق