تهران – خیابان پیروزی ، روبروی خیابان پنجم نیرو هوایی (روبروی مترو نیرو هوایی) ، مجتمع نسیم ، طبقه اول ، واحد 1

clinicbina@

تلفن تماس : ۷۷۴۶۸۴۱۸-۰۲۱

به آنچه که در ذهنتان تکرار میشود توجه کنید.

به افکارتان توجه کنید.

به آنچه که در ذهنتان تکرار میشود توجه کنید. منظورم این نیست که هر فکر منفی ای که در ذهنتان است به اتفاق بدی تبدیل خواهد شد، بلکه میخواهم بگویم که اگر روی چیزهای اشتباه تمرکز کنیم، ممکن است درهای سختیها را به روی خودمان بگشاییم. بنابراین به افکارتان توجه کنید.

 ذهن خودتان را با افکار صحیح پُر کنید

من آموخته ام که اگر ذهنتان را با افکار درست پُر کنید، هیچ جایی برای افکار اشتباه باقی نخواهد ماند. وقتی که همواره با خود فکر کنیدکه: « من قوی هستم. من سالم هستم. من سعادتمند هستم، الطاف الهی شامل حال من است. » آنگاه وقتی که افکار منفی درب ذهن شما را میزنند با علامت  «متأسفیم. اما برای شما هیچ جایی وجود ندارد»،  «ظرفیت تکمیل است »مواجه می شوند . و آنها نمیتوانند وارد ذهنتان شوند.

به افکارتان توجه کنید.

یک روز با پدرم در حال رفتن به هندوستان بودیم، هواپیمای ما به دلیل آب و هوای بد دچار تأخیر شده بود. به همین دلیل پرواز متصل کننده از اروپا به هند را از دست دادیم و چون آخر شب به اروپا رسیده بودیم، مجبور شدیم که در هتلی در فرودگاه اقامت کنیم. ما مستقیماً به سمت پیشخوان رفتیم و پدرم از مسئول جوان هتل درخواست یک اتاق کرد. مرد جوان رایانه اش را چک کرد و گفت «متأسفم، ظرفیت ما امشب کاملاً پُر است». پدر من نمیخواست که نه بشنود و محترمانه گفت: « میتوانم از شما درخواست کنم که لطفاً دوباره نگاه کنید؟ ما واقعاً خسته هستیم».

مرد جوان گشت و گشت، و دوباره گفت:« من واقعاً متأسفم، ولی ما هیچ جای خالی ای نداریم. تمامی اتاقهای ما کاملاً پُر هستند». پدرم درخواست کرد که با مدیر هتل صحبت کند، که بیرون آمد و همان فرآیند بررسی در رایانه را تکرار کرد؛ مدیر حتی به دفتر خودش رفت تا باز هم بیشتر جستجو کند و نهایتاً برگشت و گفت:« جناب، من حقیقتاً معذرت میخواهم. ما هیچ اتاق خالیای نداریم ». پدرم گفت: « ما فقط چند ساعت قرار است که اینجا بمانیم. آیا هیچ جایی برای اینکه بمانیم نیست؟ » مدیر به پدرم نگاه کرد و گفت: « ببینید، من که نمیتوانم کسی را مجبور کنم که هتل را ترک کند. ما کاملاً پُر هستیم».

نتیجه

این دقیقاً همان اتفاقی است که وقتی شما ذهنتان را با کلام خداوند پُر نگاه میدارید، میافتد. یک حس ترس میآید و در میزند که: تو نمیتوانی از پس آن بر بیایی. مشکل، بیش از اندازه بزرگ است. بگذار من وارد شوم. یک اتاق به من بده که بمانم. اما درست مانند مدیر هتل، شما اعلام خواهید کرد:« متأسفم، جناب ترس، هیچ جای خالی ای وجود ندارد. هیچ اتاقی نیست. شما مجبور هستید که بروید و جای دیگری اقامت کنید ».

پیام بگذارید

(0 دیدگاه)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *