عدم وجود رابطه ی عاشقانه
اگر بگوییم احتمال وقوع خیانت در رابطهای، نسبت مستقیم با حجم تیره روزی آن رابطه دارد، آپولو هوا نکردهایم. مشکل اینجاست که خیلی از آدمها قبول ندارند که اوضاع رابطههایشان فلاکتبار است. از عدم وجود رابطه ی عاشقانه بین شان خبر ندارند . لابد از خانوادههایی میآیند که فلاکت و بدبختی از سر و کول رابطههایشان بالا میرود، یا آنقدر ید طولانی در روابط فلاکت بار دارند که اصلا حالیشان نیست «فلاکتبار» یعنی چه. این چیزها برایشان معمولی محسوب میشود.
الگوهای خیانت
دو نوع الگو در رابطهها وجود دارد که معمولا منتهی میشوند به خیانت. در هر دوی این الگوها «مرزبندی» ضعیفی وجود دارد و هر دو نفر، محیط توهمیای را ایجاد میکنند که انگار «همه چیز عالی است»، در حالی که در عمل این رابطه، مثل تاپالهی گندیدهی گاوی است که رویش با شابلون، قلبهای قرمز رنگی، نقاشی کردهاند.
اولین نشانه این است که یکی از طرفین رابطه، احساس میکند برای طرف مقابل «همه کاری کرده است.» حسابی به طرفش توجه کرده، هر چیزی اراده کرده را در اختیارش قرار داده و در بعضی مواقع، حمایتش کرده است. چنین آدمی احساس میکند «قدیس» است و بعدش چه اتفاقی میافتد؟ درست حدس زدید: بهش خیانت میشود.
عدم وجود رابطه ی عاشقانه
دلیل اینکه این رابطه ناسالم است، این است که وقتی هر کاری را برای شریک رابطهات انجام بدهی، وقتی که پای همهی مشکلاتش بایستی و نشانش بدهی که هر اتفاقی بیفتد، همیشهی خدا به دادش میرسی، در واقع داری بهش نشان میدهی که لزوما نباید نگران عواقب کارهایش باشد. طرفت میرود سر کار و هر کاری دل تنگش میخواهد، انجام میدهد و اخراج میشود و «شما از او حمایت میکنید!» شش ماه مثل لواشک روی کاناپه ولو میشود، آن هم در حالی که شما رزومهاش را بیوقفه به این شرکت و آن شرکت ارسال میکنید. چه چیزی شما را به این فکر وا داشته که قرار است رفتارش عوض شود؟
موقعی هم که خیانتی صورت میگیرد، داستانی مشابه اتفاق افتاده است. شاختان در میآید که ببینید بعد از این همه دندان روی جگر گذاشتن حالا «خیانت» نصیبتان شده است. البته که شما «مقصر» نیستید، اما خودتان شرایط خیانت را پدید آوردهاید.
ضرورت «نه » در داشتن رابطه سالم
باورتان بشود یا نشود، یک رابطهی سالم و عاشقانه نیازمند این است که آدمها، بعضی جاها به یکدیگر «نه» بگویند. لازمهاش این است که جفت شرکای رابطه، برای احقاق فردیت خود بایستند. چون تنها آن موقع است که دو نفر، به عنوان کسانی که به فردیت خودشان احترام میگذارند، میتوانند بنشینند و با همدیگر بحث کنند که چه چیزی برای رابطهشان خوب است و چه چیز بد.
خیانت در برابر آدم متملک
موقعیت دیگری که تقریبا همیشه منجر به خیانت میشود، وقتی است که یکی از دو نفر تملکطلب باشد. بگذارید ازتان بپرسم، اگر با کسی رابطه دارید که عادت کرده بیاجازه، گوشیتان را بردارد و وارسی کند، همیشه بخواهد بداند که کجا هستید و چه کار میکنید و هر بار که بدون او، با دوستانتان رفتید بیرون و یادتان رفت خبرش را به او بدهید، آن روی سگش بالا بیاید و چنان سرتان جیغ و فغان بکشد که رگهای سک و صورتش قلمبه شوند، آیا به این آدم وفادار میمانید؟
منظورم این است که این آدم، طوری با شما رفتار میکند که انگار صد بار به او خیانت کردهاید، آنهم در حالی که هیچ ککی به تنبانتان نیست. شما که همین الانش هم متهم به خیانت هستید، پس چرا نروید خیانت کنید تا لااقل بیخودی فحش نخورید! از این بدتر که نخواهد شد. باور کنید خیلی از خیانتها همین جوری اتفاق میافتند.
رفتار تملک جویانه (بیش از حد غیرتی بودن) ناشی از عدم اطمینان و احترام به خود است. اگر قرار باشد همه چیز رابطه، بر وفق مراد یک نفر باشد، پس چطور میتوان انتظار داشت که آن یک نفر برای شریک خود احترامی قائل باشد؟
اعتماد به نفس از راه جنگیدن، برای احقاق منافع شخصی حاصل نمیشود. راه حل بدست آوردنش این است که با کنار گذاشتن منفعت شخصی، احساس راحتی کنید.
پیام بگذارید
(0 دیدگاه)